میثم :: 85/12/3:: 11:16 عصر
بالاخره که یه روزی می بینمت......
میثم :: 85/12/3:: 7:58 عصر
شکست نیاز آتشی بود و فسرد رشته ای بود و گسست دل چو از بند تو رست جام جادویی اندوه شکست آمدم تا بتو آویزم لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی لیک دیدم که تو بر چهره امیدم خنده مرگی وه چه شیرینست بر سر گور تو ای عشق نیاز آلود پای کوبیدن وه چه شیرینست از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور چشم پوشیدن وه چه شیرینست از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن در بروی غم دل بستن که بهشت اینجاست بخدا سایه ابر و لب کشت اینجاست تو همان به ‚ که نیندیشی بمن و درد روانسوزم که من از درد نیاسایم که من از شعله نیفروزم .....
میثم :: 85/11/30:: 1:16 صبح
love is the one thing that still stands when all else has fallen
عشق آن چیزی است که بر پا می ماند زمانی که همه چیز افتاده است .
love is something silent but it can be louder than anything when it talks
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر خواهد بود.
love is afraid of losing you
عشق یعنی ترس از دست دادن تو
میثم :: 85/11/29:: 11:7 عصر
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟
جایی که میری مردمی داره که می شکننت
نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم .
تو تنها نیستی .
توکوله بارت عشق میزارم که بگذری،
قلب میزارم که جا بدی،
اشک میدم که همراهیت کنه،
ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم.
میثم :: 85/11/29:: 11:1 عصر
اشکی که بی صداست...
پشتی که بی پناست...
دستی که بسته است...
پایی که بسته است...
دل را که عاشق است...
حرفی که صادق است...
شعری که بی بهاست...
شرمی که آشناست...
دارایی من است...
ارزانی شما.......
لیست کل یادداشت های این وبلاگ