سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندوه خوردن نیم کهنسال شدن است . [نهج البلاغه]

دست نوشته ها
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:4بازدید دیروز:31تعداد کل بازدید:20436

میثم :: 85/12/3::  6:53 عصر

دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج . دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم ، بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت . می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم  را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم . چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن ، و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن . ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست . شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد . بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ، ای خوبم دوستت دارم .

عشق ور زیدن ضمانت تنها نشدن نیست ، من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم ، نگاهت را مگیر از من ... که با آن عالمی دارم . کاش زندگی شعر بود تا برایت یک دنیا شعر می سرودم   تا با آهنگش ، در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند . کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند . یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق. مسافر! انتقام غریبی است رفتنت ، برای دیدن من دلت را دیده کن ، دیدی که تنهایم .

 از عشق پرسیدم نام دیگر تو چیست ، زبان سرخش را در آورد و گفت: "سر سبزی که بر باد می رود" دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است ، بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام . من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام....
محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه میخواهد اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه بر زبان دارم وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم . نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی ، دلم تنگ است ، دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است ، سکوت از کوچه لبریز است ، صدایم خیس و بارانی است ، نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است . و نمی دانم ، و نمی دانم ، و نمی دانم .....


میثم :: 85/11/30::  1:24 صبح


دوستت دارم

زنده ام چونکه : در کنارمی،

هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی…
می میرم زمانی که می روی،

 نابود میشوم زمانی که از من دور می شوی
گریانم زمانی که غمیگینی ای عشق من …! پس بمان در کنار من
برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ،نه با خاطراتم!
بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن!
بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود…
اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش…!!
اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند…

اسمت :

 چشمهای مرا بهانه گیر می کند،

 مرا امید وار و آرام میکند،

چشمه غرور را در وجود من جاری میکند…!

غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد
معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه تصور می کردم مرا دوست میداری!
اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای  

من میخواهم
تو را بالاتر از تو که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !!
پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل از تمام وجودم ،

همچو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این
همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی
و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو ، و شرمندگی ،

 فریاد میزنم :
خیلی دوستت دارم عزیزم


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

20436

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
دست نوشته ها
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::