سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا دانشمند که نادانى وى او را از پاى در آورد و دانش او با او بود او را سودى نکرد . [نهج البلاغه]

دست نوشته ها
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:13تعداد کل بازدید:20446

میثم :: 85/12/3::  7:49 عصر


دیوانه ی عشقم من و مجنون نگاهی
با گنج هنر فارغم از مالی و جاهی
گلشن دلم از منظره ی روی سپیدی
روشن شبم از شعشعه ی چشم سیاهی
با بال سخن شب همه شب ابر نوردم
گویی که نسیمی بردم چون پر کاهی
از شوق به رقص آوردم چامه ی نغزی
آن گونه که رقصد ز دم باد گیاهی
گه زخمخ به دل می زندم پنجه ی سازی
گاهی به نوا می کشدم شور سهگاهی
ما مشعل عشقیم و کند محفلمان گرم
آتشکده ی شعر تری شعله آهی
یعقوب زمانم من در خلوت شبها
گریم ز غم یوسف افتاده به چاهی
ای مدعی ای آنکه به دشنام پیاپی
ما را بنوازی ز حسد گاه به گاهی
در غیبتم از رشک شنیدم شب و روزت
باشد شب طاعون زده یی روز تباهی
اما به حضورم همه تن مدح تمامی
گاهی به زبانبازی و گاهی به نگاهی
ای دوست بر و دست به دامان خدا زن
جز او نبود ما و تو را پشت و پناهی
از مهر خداوند کلامم بدرخشید
چون در دل شب های سیه پر تو ماهی
ما را مزن ای یار که در عرصه ی گیتی
جز شهرت دیرینه نداریم گناهی
برو از سخن های من از اهل سخن پرس
دانم که تو خود نیز بر این گفته گواهی
مهرت به دل اندوختم و از تو گذشتم
امید تو هم بگذری از کینه الهی
این دفتر شعرم چه بخوانی چه نخوانی
من شهر هی شهرم چه بخواهی چه نخواهی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

20446

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
دست نوشته ها
::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::